وبلاگ شخصی جابر جعفری

وبلاگ شخصی جابر جعفری

سلام بازدید کننده گرامی به وبلاگ شخصی جابر جعفری خوش آمدید این وبلاگ جهت انتشار پستهای شخصی اینجانب با موضوعات متنوع و گاها انتشار مهمترین رویدادهای زادگاهم شهر کارچان ایجاد گردیده است قبلا از حسن توجه شما کمال تشکر را دارم
وبلاگ شخصی جابر جعفری

وبلاگ شخصی جابر جعفری

سلام بازدید کننده گرامی به وبلاگ شخصی جابر جعفری خوش آمدید این وبلاگ جهت انتشار پستهای شخصی اینجانب با موضوعات متنوع و گاها انتشار مهمترین رویدادهای زادگاهم شهر کارچان ایجاد گردیده است قبلا از حسن توجه شما کمال تشکر را دارم

قدیما زندگی رنگ دگر داشت شعر


دل تنگم دوباره سادگی کرد
بـازم یـاد زمــان بچگــی کرد

همان موقع که دلها شاد بودند
هـمـــه دل زنـــده و آبـــاد بودند

قدیـمــا زندگی رنگـی دگر داشت
زمونه ریتم و آهنگی دگر داشت

قدیما هیچکس #نامردی نمی کرد
کســی ابـراز دلـســردی نمی کرد

چرا بازار نـامـــردی شلوغه!؟
چرا مهر و وفــاداری دروغه!؟

چرا مهـر و محبت کیمیـا شد
همه دنیا پر از رنگ و ریا شد

چرا مردم شدند در #غم گرفتار
دلـم تنگه از این آشفتـه بازار

بگو رحم و مروتها کجا رفت؟
جوانمردی فتوتها کجا رفت؟

#بـرادر بـا بـرادر جنگ داره
پدر از بچه خود ننگ داره

#پـدر سالاری از بن ریشه کن شد
پسـر سالاری و خر در چمن شد

جوان تا ظهر زیر رختخوابه
پدر بیچــاره در رنـج و عذابه

قدیما که همش حرف پسر بود
عـصـــای پیــریِ ،دست پدر بود

کنون برخی پسرها بی بخارند
تعصب مـــردی و غیــرت ندارند

نـهــال آرزوها بی ثمر شد
برادر از برادر بی خبر شد

دگـــر حــرفـی ز عمو و دایـی نیست 
چه شد خاله، خبر از زندایی نیست

همــه فــامـیـــل از هـمـدیــگه دورند
چرا اینگونه سرد و سوت و کورند

یکی مـاشیـن میـلیــاردی سـواره
یکی هم یک موتور سیکلت نداره

یکی در پول و ثروت غوطه ور شد
یـکـی هـــم از نـداری در بـه در شد

یکی املاک و صدها خانه داره
یکی مـحتـــاج یک پـول اجــاره

یکی درگیر درد بی علاجه
یکی دنـبــال وام ازدواجــه

یکی مـیــمـیــره از درد خـمـــاری
یکی در پارتی و شب زنده داری

یکی بنز ویـکـی مـایلـــر سواره
یکی بر واتساپ و وایبر سواره

ببخشیدکه این بنده سادگی کرد
دلـــش یـــاد زمــــان بـچـگــی کرد

نمیخواهم بمیرم شعری از زنده یاد فریدون مشیری


نمی خواهم بمیرم. از زنده یاد فریدون مشیری.

نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
کجا باید صدا سر داد؟
در زیر کدامین آسمان،
روی کدامین کوه ؟
که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه.
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد!
کجا باید صدا سر داد؟
فضا خاموش و درگاه قضا دور است.
زمین کر، آسمان کور است.
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت؟
اگر زشت و اگر زیبا,
اگر دون و اگر والا.
من این دنیای فانی را,
هزاران بار از آن دنیای باقی دوستتر دارم.
به دوشم گرچه. بار غم توانفرساست,
وجودم گرچه گردآلود سختی هاست,
نمی خواهم از اینجا دست بردارم!
تنم در تار و پود عشق انسانهای خوبِ نازنین بسته است.
دلم با صد هزاران رشته، با این خلق,
با این مهر، با این ماه,
با این خاک با این آب ...
پیوستست.
مراد از زنده ماندن، امتداد خورد و خوابم نیست,
توان دیدنِ دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست.
هوای همنشینی با گل و ساز و شرابم نیست.
جهان بیمار و رنجور است.
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست,
اگر دردی ز جانش برندارم ناجوانمردیست.
نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم.
بمانم تا عدالت را برافرازم، بیفروزم.
خرد را، مهر را تا جاودان بر تخت بنشانم,
به پیش پای فرداهای بهتر گل برافشانم.
چه فردائی، چه دنیائی!
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است ...
نمی خواهم بمیرم، ای خدا!
ای آسمان!
ای شب!
نمی خواهم.
نمی خواهم.
نمی خواهم.
مگر زور است؟

دانلود کیلیپ صوتی شعر طنز برای فضای مجازی


با سلامی دوباره خدمت دوستان همانطور که می دانید امروزه جمعیت کثیری از انسانها زندانی زندان اینترنت و معتاد شبکه های مجازی هستند این مشکل اجتماعی منتقدان جامعه شناسان روانشناسان را بر آن داشته که هر کدام به زبان علمی خود به نقد این گرفتاری ذهنی و فکری بشر بپردازند در بین تمامی منتقدان شاعران طنزپرداز نیز بی کار ننشسته اند و با زبان تند و برنده و گزنده شعر طنز به نقد فضای مجازی پرداخته اند.بگذریم به این بهانه خواستم یک کیلیپ شعرخوانی از شاعری ایرانی و جوان که نمیدانم نام و نشانش چیست ولی شعری زیبا سروده و میخواند تقدیم حضور ارزشمندتان کنم گوش بدید و حالشا ببرید اگه تونستید بیخیال فضای مجازی بشید خب باید گفت خیلی روی شما تاثیر گذاشته امیدوارم همینطور باشه.خب علاقه مندان برای دانلود این کیلیپ روی لینک زیر اون اینتر قشنگه را بکوبند ببینیم چی میشه خخخخخ.

شعر طنز


یا حق یا علی مدد التماس دعا 

عاشقانه ای کوتاه اما خواندنی

هرچه می خواهی بکن امّا مرا دیوانه نه!
هرچه می خواهی بزن... موی سرت را شانه نه!
رفت و آمد های دستت پشتِ گوشَت دیدنی ست
دست را آنجا ببر امّا به زیر چانه نه!
رقص بر روی دو پایت رو به روی آینه
آن قَدَر زیباست که چرخیدن پروانه نه!
خنده هایت زخم هایم را مداوا می کند
از تهِ دل خنده کن، زیر لب و دزدانه نه!
وقتی از من دلخوری با دیگران حرفی نزن
اخم با من آری امّا خنده با بیگانه نه!
دوستت دارم ولی حتی نمی دانم چرا
دوستم داری ولی آنقدر مشتاقانه نه
شانه هایم را پناهت می کنم تا روز مرگ
هر کجای خانه می خواهی برو... از خانه نه!


گفتگوی اوس اصغر غیرتی با دخترش,شعر طنز


اوس اصغر به دخترش گفت، بنشین که صحبتی دارم ،
url
شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،
چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد