وبلاگ شخصی جابر جعفری

وبلاگ شخصی جابر جعفری

سلام بازدید کننده گرامی به وبلاگ شخصی جابر جعفری خوش آمدید این وبلاگ جهت انتشار پستهای شخصی اینجانب با موضوعات متنوع و گاها انتشار مهمترین رویدادهای زادگاهم شهر کارچان ایجاد گردیده است قبلا از حسن توجه شما کمال تشکر را دارم
وبلاگ شخصی جابر جعفری

وبلاگ شخصی جابر جعفری

سلام بازدید کننده گرامی به وبلاگ شخصی جابر جعفری خوش آمدید این وبلاگ جهت انتشار پستهای شخصی اینجانب با موضوعات متنوع و گاها انتشار مهمترین رویدادهای زادگاهم شهر کارچان ایجاد گردیده است قبلا از حسن توجه شما کمال تشکر را دارم

گفتگوی اوس اصغر غیرتی با دخترش,شعر طنز


اوس اصغر به دخترش گفت، بنشین که صحبتی دارم ،
url
شاکی ام ، دلخورم ، پکر شده ام،
چون که امروز با خبر شده ام،
که تو در کوچه ای همین اطراف،
با جوانی جُلنبر و الاف،
سخت سرگرم گفت و گو بودی ،
چه شنیدی از او ؟ چه فرمودی؟
رفته بالا فشارم ای گاگول،
سکته کرده ام مطابق معمول،
ای پدر سوخته ، بدم الان ،
پدرت را درآورد مامان،
میروی "داف" میشوی حالا؟
فکر کردی که من هویجم ، ها؟
بزنم توی پوز تو همچین،
که بیاید فکت به کُل پایین؟
دخترم جامعه خطرناک است،
بچه ای تو ، مخت هنوز آک است،
آن پدر سوخته چه می نالید؟
بر سرت داشت شیره می مالید؟
بست لابد برای تو خالی،
وای از این عشقهای پوشالی!
شبنم آنگاه بعد از این صحبت ،
گفت بابا خیالتان راحت ،
من فقط فحش بار او کردم ،
ناسزاها نثار او کردم،
پیش اهل محل به او گفتم :
به تو هم می شود که گفت آدم؟
بچه در راهه ، پس کجاهایی؟
خواستگاری چرا نمی آیی؟
تا که اوس اصغر این سخن بشنید،
کُل فکش به سمت چپ پیچید،
کله اش روی شانه اش ول شد،
سکته اش مثل این که کامل شد

شعر طنز از فریدون مشیری

با سلام و درود فراوان انسان با آرزوهایش زنده است و زندگی میکند همیشه بهترینها را خواهان است اما گاها رسیدن به برخی آرزوها اگر نگویم غیر ممکن است باید پذیرفت سخت است و انگار تنها باید با یاد آنها خوش بود و این خلأ نرسیدن به آرزوی فرد تنها با دلخوش بودن به داشته ها پر شدنی است در این خصوص فریدون مشیری شعری زیبا با مایه طنز دارد که تقدیم میگردد امید که مورد توجه قرار گیرد.


گر نداری فرش کاشان، کشک کرمان را بچسب!
گر نداری بنز خوشگل، دود پیکان را بچسب!
گر نداری پول تفریح آمستردام و رم
کن قناعت ،گردش قوچان و سمنان را بچسب!
گر نداری پول کافی تا خوری ماهی سفید
اشکنه با تخم مرغ و لقمه‌ای نان را بچسب!
گر کمربند قشنگ قیمتی مقدور نیست
چون نیاکان، همتی کن بند تنبان را بچسب!
گر تورا حاصل نگردد پیپ یا سیگار برگ
کافه ی مش مهدی و نی پیچ قلیان را بچسب!
گر نداری دوستی فرزانه و یاری عزیز
صحبت یاران رند چاله میدان را بچسب!
گر نداری سرپناهی تا درآن منزل کنی
یا بدهکاری به صاحبخانه، زندان را بچسب!
گر شدی بیمار و پول‌ دکتر و دارو نبود
هرچه عزرائیل گوید، گوش کن، آن را بچسب..!!!!

شاعر:فریدون مشیری