منتظر چی هستی؟
دوستی داشتم که چای را آن قدر کم رنگ مینوشید که به سختی میتوانستیم بفهمیم که آب جوش نیست! چربی و نمک هم اصلا نمیخورد! ورزش میکرد و وقتی از او علت این کارهایش را میپرسیدیم، میگفت که اینها برای سلامتی بد است و سکته میآورد. او در چهل و پنج سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت!
دوست دیگری داشتم که همیشه از بد شانسی مینالید و میگفت که من خیلی بد شانسم، به دریا میرسم خشک میشود. و به راستی همین گونه بود!
دوست دیگری دارم که همیشه میگوید من بسیار خوش شانس هستم. و براستی همیشه شانس میآورد. خودش میگوید که بهترین شانسش آشنایی با من است. و با همین جمله، من هر کاری از دستم بر بیاید، برایش میکنم. او فقط شانس ندارد، عقل هم دارد.
چندی پیش یک زندانی در امریکا از زندان گریخت. به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود. در واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد. او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است. روی تکه کاغذی می نویسد که این مجازات رفتار های بد من است, که باید منجمد شوم. وقتی قطار به ایستگاه می رسد, مامورین با جسد منجمد شده او روبرو می شوند. در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است.
مدتی قبل در تهران, جوانی که دیواره استخر خالی را رنگ آبی می زد, بر اثر مصرف مواد توهمزا در استخر خالی غرق می شود.
حقیقت این است که منتظر هرچه باشیم، همان برایمان پیش میآید. منتظر شادی باشیم، شادی پیش میآید. منتظر غم باشیم، غم پیش میآید. پس چرا منتظر شادی نباشیم؟
هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکنیم. چون رخ میدهد. پول را برای عروسی خودمان و فرزندانمان، برای خرید خانه، اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کنیم.
نکته آخر این که باید زبان و دلمان یکی باشد. یعنی وقتی میگوئیم این پول برای خرید اتومبیل است، به تصادف فکر نکنیم.'